یادداشتهای اعتمادالسلطنه در جمعه ۲۰ مرداد ۱۲۶۱ خورشیدی
صبح خوابیده بودم شنیدم که صدای زنگ قاطر و ناله شتری میآید. چون فردا بنا بود کوچ شود وحشت کردم چه شده؟ پرسیدم. گفتند صبح شاه فرموده است بکوچند. معلوم شد در سراپرده همایون بعضی جانورها دیده بودند. برخاستم در تدارک کوچ بودم که میرزا محمد ملیجک ورود فرمودند [که] حکم شاه است باید سوار شوی. من تعجب کردم من که امروز سوار میشدم به واسطه اینکه باید از منزل کوچ کرد، دیگر چه اخبار سواری بود؟!