کتاب کهنه جنگ
0
«من کتاب کهنه جنگم. همه شما شهید میشید و من زنده میمونم. شما کجایید وقتی من ریشم سفید شده و میرم روی بلندیای جولان میشینم و برای بچههاتون تعریف میکنم که چطور شماها شهید شدید. من کتاب کهنه جنگ میشم.» همه میخندیدند و میگفتند: «ورق ورق بشه این کتاب کهنه جنگ.» با خنده میگفت: «بیمعرفتا، یه بلانسبتی بگید.»